سفر و گشت وگذار در تهران برای ما اصفهانیها همیشه جذابیت خاصی را دارد. سفر به شهر تهران، پایتخت ایران، با جاذبههای گردشگری و تفریحات منحصر به فرد خودش، یکی از برنامههای ۱۴۰۲ام بود که تصمیم گرفتم تا فرصت هست، تیک این مورد را بزنم.
بخش اول: برنامه سفر
تصمیم گرفتم همراه با ماشین محمد(دوستم) دوشنبه که وسط هفته است، ساعت ۴ صبح حرکت کنیم به سمت تهران. طبق برنامهریزی قصد داشتیم که تا ساعت ۹ خودمان را به پل طبیعت برسانیم و بعد از تفریح و گرفتن عکس به باغ کتاب هم سری بزنیم و پس از خوردن ناهار به ایران مال که گفته شدهاست بزرگترین مال خاورمیانه است سری بزنیم و برای شبگردی هم به بازار تجریش برویم.
این برنامه را هم بر اساس اطلاعاتی که توی سایت visit.tehran.ir بود که فکر کنم برای شهرداری تهران است انتخاب کردیم.
بخش دوم: سفر
همین ابتدای سفر محمد ۱۵ دقیقه دیرتر به سراغم آمد و تا لوازم را داخل ماشین قرار بدهیم و حرکت کنیم، عملاً ساعت ۴ و ۳۰ دقیقه راه افتادیم.
در طول مسیر رفت بنزین زدیم و مناظر جذابی دیدیم و البته زمانی که به تهران نزدیک میشدیم به وضوح لایه آلودگی که بالای سر تهران وجود داشت را مشاهده کردیم.
با توجه به ترافیکی که وجود داشت ما نهایتاً ساعت ۱۱ به پل طبیعت رسیدیم و حدود ۲ ساعت از برنامه عقب بودیم.
اما از زیبایی پل طبیعت هر چه بگویم کم گفتم. واقعاً زیبا بود و بنظرم همه حداقل یکبار باید به اینجا سفر کنند.
فضای خیابونها کمی برام گیجکننده بود و مجبور شدم تا دست به سرچ بشم که متوجه بشم به چه صورت هست. متوجه شدم که در واقع ۲پارک در کنار هم قرار دارند به نامهای پارک آب وآتش و پارک طالقانی که من فکر میکردم اینها یک پارک هستند. با استفاده از گوگل مپ، جایی بین پارک تونستیم ماشین رو پارک کنیم و وارد پارک آب و آتش شدیم. لینک مقالهای که خواندم را اینجا میگذارم برای کسایی که دنبال اطلاعات بیشتر هستند.
پلههای چوبی و حس طبیعتی که وجود دارد واقعاً روح آدم رو جلا میدهد. دستههای ورزشی که تو مسیر همش در حال دوییدن از کنار ما عبور میکردند و اکیپهای تینیجری که برای تفریح آمده بودند، همه حس بینظیری را به من القا میکردند. اما وقتی به خود پل طبیعت رسیدیم، بزرگی و چندطبقه بودن و طراحیاش حس عجیبی به آدم میدهد.
ولی وجود عکاسهایی که همش میایند جلوی آدم و پیشنهاد عکاسی میدهند اذیت کننده است، خب شما که نوشتهاید عکاس هستین و اگر کسی نیاز داشته باشد به سراغتان میآید حتماً، پس بنظرم مسافر هارا به حال خودشان بگذارید تا از منظره لذت ببرند.
بعد از حدوداً ۷۰ عکسی که خودمان با گوشیهایمان گرفتیم و ساعتی که حدوداً ۱ شده بود تصمیم گرفتیم برویم رستوران و ناهار بخوریم.
واقعیتش وارد رستورانهای خود پل نشدیم چون حدس میزدیم که قیمت غذاها احتمالا گرانتر از حالت عادی باشد، پس از پارک خارج شدیم و به دنبال رستوران گشتیم. متأسفانه هرچی بیشتر قدم میزدیم کمتر رستوران پیدا میکردیم تا اینکه به خودمان آمدیم و دیدیم که نیم ساعت است که در حال جستجو هستیم و به میدان ونک رسیده بودیم. قبلاً به میدان ونک آمده بودم و کمی با انجا آشنا بودم. وارد یک فست فود که بنظر بد نمیامد به اسم پیتزا شیلا شدیم و ۲ پیتزا و ۱ نوشابه خانواده سفارش دادیم. کیفیت غذا خوب بود و محیطش هم بد نبود اما خدایی ۵۵۰ تومان چخبر است!!! من با حقوق ۸ میلیونی نهایتاً میتونم ۲۰ وعده در طول یک ماه غذا بخورم با این هزینهها.
خلاصه کنم ساعت حدود ۳ بود و نیم ساعت هم تا ماشین باید پیاده میرفتیم پس باغ کتاب را از برنامه حذف کردیم و مستقیم قصد ایرانمال کردیم.
خیلی سریع رفتیم به سمت ماشین تا قبل از تعطیل شدن کارمندان از این منطقه خارج شویم چون شنیده بودم که در این ساعتها ترافیک قفل میشود و عملا بقیه روز را از دست میدادیم. ساعت ۳ و نیم با ماشین حرکت کردیم و حدودا ۴ و نیم بود که به ایرانمال رسیدیم.
چیزی که تو نگاه اول به نظرم رسید این بود که واقعاً مثل اقیانوسی است که آدم داخلش گم میشود. پیدا کردن ورودی، مسیری طولانی تا رسیدن به پارکینگ و محوطه پاساژ همه برای من جدید بود اما انتظارم این بود که خیلی شلوغتر باشد و یک جورهایی “تو ذوقم خورد”. هنوز تعداد زیادی مغازه وجود دارد که خالی هستند، اکثر کسانی هم که آمده بودند درست مثل ما برای عکاسی و گشت وگذار آمده بودند.
تا هوا روشن بود به پشت بام رفتیم و منظره بینظیری را از بالا دیدیم و دیزاین جذاب روف گاردن را باید خودتان ببینید اما متأسفانه هوا داشت تاریک میشد پس به سراغ آبنمای ایرانمال که تعریفش را شنیده بودم رفتیم. بازی آب با بازی نور ترکیب خیلی قشنگی را ساخته بود و مجدداً بزرگی آبنما به جذابیتش اضافه کردهبود.
تصمیم گرفتیم قبل از رفتن، به اتاق بازی هم سری بزنیم که بیلیارد نظرمان را جلب کرد. پس یک دست 8بال هم بازی کردیم که متأسفانه نتوانستیم از پس حریف چغر و بد بدن بر بیایم و شکست خوردم.
ساعت ۸ بود و تصمیم گرفتیم که حرکت کنیم به سمت أصفهان، از مغازههای بین راهرو ایرانمال کیک و قهوه سفارش دادیم و خودمان را ساختیم و آماده حرکت شدیم. اما جالب است بدانید که ما حتی با اینکه میدانستیم ممکن است جای پارکمان را پیدا نکنیم و حواسمان را کاملاً جمع کردهبودیم اما باز هم مجبور شدیم ۲۰ دقیقه دنبال ماشین بگردیم و چون دیر شده بود قید بازار تجریش را هم زدیم و تقریباً تونستیم به نصف برنامهای که داشتیم عمل کنیم.
راه برگشت ما پر از تاریکی بود و تقریباً غیر از آسفالت جاده چیز دیگهای ندیدیم و به طور عجیبی ۷ ساعت در راه بودیم و ساعت ۴ صبح به خانه رسیدیم.
بخش سوم: لب مطلب
سفر یک روزه به تهران برای من واقعاً تجربهای جذاب و لذتبخش بود. اما حتی با برنامهریزی هم نتوانستیم به برنامهای که چیده بودیم برسیم و این شلوغی و مسافتها بنظرم زندگی در تهران را بشدت طاقتفرسا میکند. اما چه میتوان گفت وقتی که اکثر مناطق تفریحی و کسب و کارها در تهران متمرکز هستند. اما سوالی که برای من پیش آمد این بود که چرا تهران سوغات ندارد و الان به خیل عظیم دوستانم که از من انتظار سوغاتی دارند چه بگویم.
اما اما تصمیم گرفتم برای دفعه بعد مقداری پول ذخیره کنم و حداقل یک هفته در تهران اقامت داشته باشم تا بتوانم سر فرصت و حوصله همه مکانهای جذاب تهران را بگردم و بنظرم هر کسی باید این بازه را برای تفریح و گردش در تهران در نظر بگیرد.